کمال‌گرام

متمایل به کمال

۱۹۷ مطلب با موضوع «سبک شعر :: غزل» ثبت شده است

کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ‌دلی

کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ‌دلی
هی بگویم بِعلیٍ بِعلیٍ بِعلی

مطلعُ‌الفجر شب قدر، سلام تو خوش است
اُدخلوها بسلامٍ ابدیٍ ازلی

اولین پرسش میثاقِ ازل را تو بپرس
تا الستانه و مستانه بگوییم بلی

همه قدقامتیان را به تماشا بنشان
تا مؤذن بدهد مژدۀ خیرالعملی

ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث
خوش‌ترش خواب تو را دیدن و بیداردلی

ای دریغا که شب قدر، علی را کشتند
قدرنشناس‌ترین امت لات و هُبلی

کسی آن سوی حسینیّه نشسته‌ست هنوز
همه رفتند، شب قدر تمام است، ولی

باز قرآن به سرش دارد و هی می‌گوید
بحسین بن علیٍ بحسین بن علی
«مهدی جهان‌دار»

امیرالمؤمنین (ع)

مهدی جهان‌دار

کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ‌دلی

۱۷ فروردين ۰۳ ، ۲۱:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

شب قدر است شاید سال دگر زنده نباشی

شب قدر است شاید سال دگر زنده نباشی
سعی کن ای پسرِ خوب که شرمنده نباشی

بنده‌ی منتخب حضرت رحمان که نبودیم
سعی کن حداقل بنده‌ی یک بنده نباشیم

دختر خوب تو کم از پسرِ خوب چه داری؟
سعی کن پیش برادر که سرافکنده نباشی

پدرم حرف شما خوب، ولی می‌شود آیا
این‌قدر خشک و نصحیت‌گر و یک‌دنده نباشی؟

فکر پرونده‌ی مایی؟ دمتان گرم ولی ما
ولی ما نگرانیم شما فاقد پرونده نباشی

شب قدر است تو صد سال دگر زنده بمانی
و به شطرنج جهان مهره‌ی بازنده نباشی

صد شب قدر دگر می‌رسد و می‌رود اما
اوج شرمندگی آن است که شرمنده نباشی

«محمدکاظم کاظمی»

امیرالمؤمنین (ع)

شب قدر است شاید سال دگر زنده نباشی

محمدکاظم کاظمی

۱۷ فروردين ۰۳ ، ۲۱:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

چرا از این همه خِیرِ جهان شر قسمت من شد؟

چرا از این همه خِیرِ جهان شر قسمت من شد؟
چرا داغِ پسر، دردِ برادر قسمت من شد؟

از آن باغی که با خونِ دلم سیراب شد آخر
گلی که می‌دود با بادْ پرپر، قسمت من شد

دلم عمری‌ست دیدار تو را هر لحظه می‌خواهد
ولی هربار «باشد وقت دیگر» قسمت من شد

خدا گاهی صلاحش آن‌چه می‌خواهی نخواهد بود
نگاهت بیش‌تر شد هرچه کم‌تر قسمت من شد

کج‌اقبالم چون از صحن و سرایی که دلم آن‌جاست
کفی گندم، تماشای کبوتر قسمت من شد

اگر چه سهمم از آب و هوا و خاک اندک شد
خدا را شکر آخر مدح حیدر قسمت من شد

«محمود اکرامی»

امیرالمؤمنین (ع)

محمود اکرامی

چرا از این همه خِیرِ جهان شر قسمت من شد؟

۱۷ فروردين ۰۳ ، ۲۱:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

آن‌چه در سینه‌ی ما فرصت پرواز نداشت

آن‌چه در سینه‌ی ما فرصت پرواز نداشت
غزلی بود که با سوز شما ساز نداشت

یاعلی هرکه به لب داشت به ما محرم شد
غیر این اسم شب خلوت ما راز نداشت

علم و ایمان و عمل، عاطفه و قهر و گذشت
معرفت هیچ کجا این همه ایجاز نداشت

عدل اقرار به آزادگی و ایمان است
که به غیر تو کسی جرئت ابراز نداشت

سبز بادا نفس آل علی تا محشر
که حقیقت به جز این عرصه‌ی پرواز نداشت

«مصطفی محدثی خراسانی»

آن‌چه در سینه‌ی ما فرصت پرواز نداشت

امیرالمؤمنین (ع)

مصطفی محدثی خراسانی

۱۷ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

چو وهم هردو جهان درنیافت جای علی را

چو وهم هردو جهان در نیافت جای علی را
خیال رنگ نبندد مگر ثنای علی را

بهار، سُرمه‌ی چشمِ دو عالم است غبارت
اگر چو جاده دهی بوسه جای پای علی را

نفس به یاد دمی می‌زنم که مرگ درآید
مگر به گوشِ گران بشنوم صدای علی را

مگر به روی خیال علی دو دیده ببندم
که سر به سجده نهم یک زمان خدای علی را

به نقد هردو جهان کیمیای خود نفروشم
خریده‌ام به بهای دلم بلای علی را

بُرید عالم و آدم ز من ولی نبُریدم
ازین شکسته دلِ بی‌نوا، نوای علی را

تو یوسف! ارچه به چاهی؟ همین بَسَت که شنیدی
به شب صدای جگرسوزِ گریه‌های علی را

هجوم آینه چیدی به جز غبار ندیدی
فروختی و خریدی دل و ولای علی را

زند به جانِ سلامت شرر ز ننگ ملامت
هرآنکه هم‌چو تو دارد به سر هوای علی را

«یوسف‌علی میرشکاک»

چو وهم هردو جهان در نیافت جای علی را

یوسف‌علی میرشکاک

۱۷ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

بی‌علی دل وبال خواهد شد

بی‌علی دل وبال خواهد شد
عشق فرضی محال خواهد شد

جز علی هر که وا کند لب را
سوره‌ی توبه لال خواهد شد

با تو پستی جلال خواهد شد
با تو زشتی جمال خواهد شد 

قل هو الله در مقام علی
الف و حا و دال خواهد شد

جان به شیر خدا اگر بدهم
شیرِ مادر حلال خواهد شد

صاحبِ خط و خال یا حیدر
الف و حا و دال یا حیدر

ملک‌الملک دل به اشتر داد
باب را بر جنابِ قنبر داد

حُجر را حجره‌ای ز طوفان خواست
تیغ برّان به طبع بوذر داد

دست خود را بالِ وحی کشید
بال خود را به دست جعفر داد

حمزه را لذتِ عموبودن
لذتِ دل‌بری به کوثر داد

هرچه در چنته داشت حضرت حق
همه را در ازل به حیدر داد

کیست آقای ما به جز حیدر؟
کیست خیبرگشا به جز حیدر؟

«احمد بابایی»

احمد بابایی

بی‌علی دل وبال خواهد شد

۱۷ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

فتنه شاید، روزگاری اهل ایمان بوده باشد

فتنه شاید، روزگاری اهل ایمان بوده باشد
آه! این ابلیس شاید، روزی انسان بوده باشد

فتنه شاید، در لباس میش، گرگی تیزدندان
در لباسی تازه شاید، فتنه چوپان بوده باشد

فتنه شاید، کنج پستوی کسی، لای کتابی
فتنه لازم نیست حتماً، در خیابان بوده باشد

فتنه شاید، در صفِ صفین می‌جنگیده روزی
فتنه شاید، در زمان شاه، زندان بوده باشد

فتنه شاید، با امام از کودکی همسایه بوده
یا که در طیاره‌ی پاریس-تهران بوده باشد

فتنه شاید، تابی از زلفِ پریشانِ نگاری
فتنه شاید، خوابی از آن چشمِ فتّان بوده باشد

فتنه شاید، این که دارد شعر می‌خواند برایت
وا مصیبت! فتنه شاید، از رفیقان بوده باشد

ذره‌ای بر دامنِ اسلام، ننشیند غباری
نامسلمانی اگر، هم‌نام سلمان بوده باشد

دوره‌ی فتنه‌ست آری، می‌شناسد فتنه‌ها را
آن که در این کربلا، عباس دوران بوده باشد

فتنه خشک و تر نمی‌داند، خدایا وقتِ رفتن
کاشکی دستم به دامانِ شهیدان بوده باشد
«مهدی جهان‌دار»

فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد

مهدی جهان‌دار

۱۷ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه

یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشه‌ی مردم، غم نان نه

شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران
به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه

کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر
پریشان کرد جمع یکدل ما را، پشیمان نه

سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد
که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه

یکی فریاد می‌زد شرمتان باد آی دژخیمان!
به سمت ما بیندازید تیر، اما به ایوان نه

یکی فریاد سر می‌داد بر پیکر سری دارم
که آن را می‌سپارم دست تیغ و بر گریبان نه

برای او که کشتن را صلاح خویش می‌داند
تفاوت می‌کند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه

دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید
رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!

کلاه پهلوی هم کم‌کم افتاد از سر مردم
نرفت اما سر آن‌ها کلاه زورگویان، نه!

گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم
نخواهد شد ولی این بار جمع ما پریشان، نه!

به جمهوری اسلامی ایران گفته‌ایم «آری»
به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران: «نه»

کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد
اگرچه قدرت ما می‌شود تحریم، کتمان نه

دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد
زمینِ کارزار ما تل‌آویو است، تهران نه!


«محمدحسین ملکیان»

محمدحسین ملکیان

گوهرشاد

یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه\

۱۷ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

کوه باشی، سیل یا باران، چه فرقی می‌‌کند؟

کوه باشی، سیل یا باران، چه فرقی می‌‌کند؟
سَرو باشی، باد یا طوفان، چه فرقی می‌کند؟

مرزها سهم زمین‌اند و تو سهمِ آسمان
آسمانِ شام یا ایران چه فرقی می‌کند؟

مرز ما عشق است، هر جا اوست، آن‌جا خاکِ ماست
سامرا، غزّه، حلب، تهران، چه فرقی می‌‌کند؟

قفل باید بشکند، باید قفس را بشکنیم
حصرِ الزهرا و آبادان چه فرقی می‌‌کند؟

هر که را صبحِ شهادت نیست، شامِ مرگ هست
بی‌شهادت مرگ با خسران چه فرقی می‌کند؟

شعله در شعله تنِ ققنوس می‌سوزد ولی
لحظه‌ی آغاز با پایان چه فرقی می‌کند

«سیدمحمدمهدی شفیعی»

سیدمحمدمهدی شفیعی

کوه باشی سیل یا باران چه فرقی می‌‌کند؟

۱۷ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

سرم بلندیِ جولان، دلم فلسطین است

سرم بلندیِ جولان، دلم فلسطین است
غریب در وطنم، آه، دردِ من این است

غذای کودک من تَرکِش است و خمپاره
برای مردم من مرگ مثل تمرین است

عروس و داماد این‌جا حنا نمی‌بندند
دلی به داغ عزیزی همیشه خونین است

ولی زمان تولد به گوش ما خواندند
که مرگِ سرخ بِه از زندگیِ ننگین است

هزار بار سرِ از تن جدا شرف دارد
به آن سری که به تن مانده است و پایین است

چه سنگ‌ها که زدیم و کسی دری نگشود
دریغ! بعضی‌ها خواب‌شان چه سنگین است

شهادت است دعامان، به چشم ما موشک
نه پیک مرگ، که انگار مرغ آمین است

بزن که آن چه به پاخاست آه مظلوم است
بزن که آن چه زدی زخم نیست، تسکین است

بزن که تلخ‌تر از قبل می‌شود کامت
بزن که آخرِ این شاهنامه شیرین است

گرفتنی‌ست همین آه اگر خداست خدا
لوای ظلم می‌افتد اگر که دین دین است
«محمدحسین ملکیان»
 

سرم بلندیِ جولان دلم فلسطین است

غزه

فلسطین

محمدحسین ملکیان

۱۷ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌