کمال‌گرام

متمایل به کمال

۲۷۱ مطلب با موضوع «شاعران» ثبت شده است

جانی که اسیر زندگی در تن ماست

جانی که اسیر زندگی در تن ماست
بی‌چهره و بی‌چگونه من ماست

این یک دو نفس گیروگفتاری نیز
جان‌کندن، جان‌کندن، جان‌کندن ماست
«هادی سعیدی کیاسری»

جانی که اسیر زندگی در تن ماست

هادی سعیدی کیاسری

۲۲ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

تفسیر گل از نگاه آهو در باغ

تفسیر گل از نگاه آهو در باغ
شعری به زبان عطر شب‌بو در باغ

مهتابی، من، ماه، شب شهریور
لیمو لیمو چراغ جادو در باغ
«هادی سعیدی کیاسری»
 

تفسیر گل از نگاه آهو در باغ

هادی سعیدی کیاسری

۲۲ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

شعری در لب‌های کسی زندانی‌ست

شعری در لب‌های کسی زندانی‌ست
شوری در نای و نفسی زندانی‌ست

سیمرغی در قاب قفس بال‌افشان
قافی در بال مگسی زندانی‌ست
«هادی سعیدی کیاسری»

شعری در لب‌های کسی زندانی‌ست

هادی سعیدی کیاسری

۲۲ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

در شهر شما گم است تنهایی من

در شهر شما گم است تنهایی من
بازیچه‌ی مردم است تنهایی من

من خود او را نمی‌شناسم شاید
اشک است، تبسم است، تنهایی من
«هادی سعیدی کیاسری»

در شهر شما گم است تنهایی من

هادی سعیدی کیاسری

۲۲ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

هستی جز شش جهت پریشانی نیست

هستی جز شش جهت پریشانی نیست
جمعیت در بساط حیرانی نیست

از لوح جبین رستگاران خواندیم
دین کار دل است کار پیشانی نیست
«هادی سعیدی کیاسری»

هادی سعیدی کیاسری

هستی جز شش جهت پریشانی نیست

۲۲ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

نبوده چون تو نذیری نبوده چون تو بشیری

نبوده چون تو نذیری نبوده چون تو بشیری
نبوده با تو شبیهی نبوده با تو نظیری

تو دست شمس ببستی، سر قمر بشکستی
تو را به سایه چه حاجت؟ که نَیّری و منیری

به بازوانِ مُعَزیٰ شکسته عزتِ عُزیٰ
بتان نموده مکسر، شکوهِ خیرِ کثیری

چه بوی دل‌کَش و نازی، چه عطر شامه‌نوازی
نبیِ عنبر و عودی، رسولِ مشک و عبیری

به گمرهان بیابان نشان روشن راهی
مسیر هرچه دلیلی دلیل هرچه مسیری

بسانِ ساحلِ دریا، سؤالِ هرچه غریقی
شبیه قطره‌ی باران جواب هرچه کویری

ستونِ محکمِ کسری نوشته ناکس و کس را
که نامه‌ای ننوشته چنان تو هیچ دبیری

کدام مثل کدام و کدام فخرِ کدام است؟
فقیر فخر تو گردیده یا تو فخرِ فقیری؟

گهی به عرشی و بالا، گهی به فرشی و چون ما
گهی به شَه‌پر جبرییل و گَه میان حصیری

تویی که کرده تجلی، خدا به سینه‌ی صافت
ز بس که آینه‌روحی، ز بس زلال‌ضمیری

هم از تبار محبت، هم از سلاله‌ی رحمت
پیام‌آورِ صلحی و بر سلام سفیری

کجاست نایبِ لایق، که جانشین تو گردد؟
علی مگر که بیاید تو را رسد به «وزیری»

علی که راه ندارد بر او هراس و جهالت
علی که کُفر ندارد از او گریز و گزیری

همو که بسته لبِ ما "بِما اَقَلَّ و دَلّ"ش
همو که باک ندارد ز هیچ امرِ خطیری

همو که شکل و شبیهش ادب ندیده فصیحی
همو که مثل و نظیرش عرب ندیده دلیری

همو که گفته طبیبش به وقتِ سجده درآرید
اگر زدند ز غفلت بر او ملاحده تیری

بریز باده‌ی رحمت به جامِ شیعه که چشمش
بُوَد به دست تویی که خُمِ شراب غدیری

پر از شعوری و شوری، شفیعِ حَشر و نشوری
قسیم ناری و نوری به فضل و جود شهیری

امین مذهب نوری، امیر لشکر شوری
امینی و چه امینی! امیری و چه امیری!

به مومنان به تَشَفّی، به کافران به تَجافی
تو صلح آتش و آبی تو جمع تیغ و حریری

تو را به تیغ چه حاجت که با کمند نگاهت
همه یلان جهان را گرفته ای به اسیری

مران مرا ز سرایت هلا تویی که برایت
به زیر سایه ی طوبی خدا نهاده سریری

نشسته ایم به صف تا درآیی از در محشر
کز این جماعت از پا فتاده دست بگیری

ز من که عدت و عذری جز این قصیده ندارم
فغان اگر مپسندی دریغ اگر مپذیری
«محمدرضا طهماسبی»

امیرالمؤمنین (ع)

حضرت محمد (ص)

نبوده چون تو نذیری نبوده چون تو بشیری

۲۱ فروردين ۰۳ ، ۰۹:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

نمازِ شامِ غریبان چو گریه آغازم

نمازِ شامِ غریبان چو گریه آغازم
به مویه‌هایِ غریبانه قِصه پردازم

به یادِ یار و دیار آن چُنان بِگِریَم زار
که از جهان رَه‌ورسمِ سفر براندازم

من از دیارِ حبیبم نه از بِلاد غریب
مُهَیمَنا به رفیقانِ خود رَسان بازم

خدای را مددی ای رفیقِ رَه! تا من
به کویِ مِی‌کده دیگر عَلَم برافرازم

خِرَد ز پیریِ من کِی حساب برگیرد؟
که باز با صَنَمی طفل، عشق می‌بازم

بجز صَبا و شِمالم نمی‌شناسد کَس
عزیز من، که به جز باد نیست دَمسازم

هوایِ منزل یار، آب زندگانیِ ماست
صبا بیار نسیمی ز خاکِ شیرازم

سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی
شکایت از که کنم؟ خانگی‌ست غَمّازَم

ز چَنگِ زُهره شنیدم که صبح‌دم می‌گفت
غلامِ حافظِ خوش‌لهجه‌ی خوش‌آوازم
«حافظ»

از من گرفته حافظِ شیرین‌سخن تو را

نمازِ شامِ غریبان چو گریه آغازم

۲۰ فروردين ۰۳ ، ۱۲:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

عشق من و تو چه ماجرایی دارد

عشق من و تو چه ماجرایی دارد
این قصه چه شاهی،‌ چه گدایی دارد

من بی صفا و مروه هم می‌گویم
ایوانِ نجف عجب صفایی دارد
«قاسم صرافان»

امیرالمؤمنین (ع)

عشق من و تو چه ماجرایی دارد

قاسم صرافان

۱۹ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

ای بی‌کران! که هرچه جهان مبتلای توست

ای بی‌کران! که هرچه جهان مبتلای توست
هستی نفس-نفس نفسش در هوای توست

جاروکشِ حریمِ تو شه‌پَرِّ قُدسیان
جبرییل، خادمِ درِ مهمان‌سرایِ توست

در عرش و فرش و هر چه جهان‌های مختلف
هر کس که هست، بوسه‌دهِ خاکِ پای توست

خورشید ذرّه‌ای‌ست که هم‌واره روز و شب
پَرّان در آستانه‌ی ایوان‌طلای توست

صبح از کرانه‌های سکوت تو جاری است
شب گوشِ جان سپرده به سوز صدای توست

جان ریزه‌خوارِ خوانِ مناجاتِ مرتضاست
دل خوشه‌چینِ ملتمسِ ربّنای توست

تبعیدیانِ گمشده در تیهِ ظلمتیم
چشمان ما هنوز به دست دعای توست

دل را چه غم، غریبِ دو عالم اگر شود؟
در قبر و در قیامت اگر آشنای توست

پیوندِ غیر، سست‌تر از تارِ عنکبوت
رُکن رَکین و حِصن حَصین هم ولای توست

ردّ و قبولِ عامه نیَرزد به ارزنی
هر آینه رضای خدا در رضای توست
«مبین اردستانی»
 

امام رضا (ع)

ای بی‌کران! که هرچه جهان مبتلای توست

مبین اردستانی

۱۹ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

گفتی به آن گرسنه ز خوانت غذا دهند

گفتی به آن گرسنه ز خوانت غذا دهند
کردی اشاره، شیر به آن بی‌حیا دهند

با چشمِ نیمه‌بسته و با فرقِ نیمه‌باز
گفتی کنارِ سفره به او نیز جا دهند

گفتی درست نیست تعرض به او شود
گفتی ناسزاست به او ناسزا دهند

عمری پِیِ شکار تو ای شیر! بزدلان
با بغض و کینه خنجر خود را جلا دهند

هدیه به غیر تیغ چه بر پادشَه برند؟
جزیه به غیر زخم چه بر مرتضی دهند؟

این زخم‌های کهنه‌ی پنجاه ساله را
دردا! نشد به کاسه‌ی شیری شفا دهند

لاجُرعه کائنات وِلای تو سر کشید
زان باده کز پیاله‌ی «قالو بلی» دهند

شد وحی بر رسول که با مؤمنین بگو
در چشمه‌ی غدیر به دل‌ها صفا دهند

هان ای عقیل! گنج نهان، حبّ مرتضی‌ست
زین کوره خود طلا به دلِ مبتلا دهند

نامش چو مرهمی‌ست که درمانمان کند
حبّش بهانه‌ای‌ست که ما را بها دهند

جودش فسانه نیست، ولی در سَرای او
کو جامه‌ای اضافه که بر بی‌نوا دهند؟

قالی‌نشین چه قال و مَقالی کند به زُهد؟
جز بوریای او، همه بوی ریا دهند
«محمدرضا طهماسبی»

امیرالمؤمنین (ع)

محمدرضا طهماسبی

گفتی به آن گرسنه ز خوانت غذا دهند

۱۹ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌