کمال‌گرام

متمایل به کمال

۲۷۱ مطلب با موضوع «شاعران» ثبت شده است

عشق فرمود که لیلای حسین است، حسن

عشق فرمود که لیلای حسین است، حسن
آی دنیا، همه دنیای حسین است، حسن

بی‌نیازِ دو جهان کل نیازش حسن است
از خداوند تقاضای حسین است، حسن

همه گفتیم حسین و خود او گفت: حسن
خلقْ فهمید که آقای حسین است، حسن

بیرقِ خونِ خدا پرچم سبز حسنی‌ست
در حقیقت خودِ معنای حسین است، حسن

قابِ شش‌گوشه نشسته‌ست به دیوارِ بقیع
دائماً محوِ تماشاست حسین است، حسن

حرمِ فاطمه را شخص حسن خواهد ساخت
خالقِ مرقدِ زهرای حسین است، حسن

«یاحسن» حک شده بر مشکِ علمدار حسین
ذکر توحیدی سقای حسین است، حسن
«لاادری»

عشق فرمود که لیلای حسین است حسن

۲۷ تیر ۰۳ ، ۲۲:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

ای کاش فراغتی فراهم می‌شد

ای کاش فراغتی فراهم می‌شد
از وسعتِ دردهای تو کم می‌شد

این بارِ مصیبتی که بر شانه‌ی توست؛
ایوب اگر داشت، قدش خم می‌شد
«میلاد عرفان‌پور»

ای کاش فراغتی فراهم می‌شد

میلاد عرفان‌پور

۲۷ تیر ۰۳ ، ۲۱:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

فراز منبرِ نِی، قرصِ ماه می‌بینم

فراز منبرِ نِی، قرصِ ماه می‌بینم
خدای من نکند اشتباه می‌بینم
 
بتاب یوسف من، بوی گرگ می‌شنوم
بتاب راه دراز است و چاه می‌بینم
 
نظاره می‌کنم از راه دور، سرها را
جوان و پیر و سفید و سیاه می‌بینم
 
به آیه‌های کتابِ غمت که می‌نگرم
تمام را «به کدامین گناه» می‌بینم
 
به احترام سرت، سر به مُهر می‌سایم
و قتل‌گاه تو را قبله‌گاه می‌بینم
«سعید بیابانکی»

سعید بیابانکی

فراز منبرِ نِی قرصِ ماه می‌بینم

۲۷ تیر ۰۳ ، ۲۱:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

گر نخیزی تو زجا، کارِ حسین سخت‌تر است

گر نخیزی تو زجا، کارِ حسین سخت‌تر است
نگرانِ حَرَمَم، آبرویم در خطر است

قامتِ خم‌شده را هر که ببیند گوید:
بی‌علم‌دار شده، دستِ حسین بر کمر است

داغِ اکبر رَمَق از زانوی من بُرد ولی
بی‌برادرشدن از داغِ پسر سخت‌تر است

دست از جنگْ کشیدند و به من می‌خندند
تو که باشی به بَرَم باز دلم گرم‌تر است

نیزه‌زار آمده‌ام یا تو پُر از نیزه شدی؟
چو ملائک بدنت پُر شده از بال‌وپر است

پیشِ من با سر مُنشَق‌شده تعظیم نکن
که خدا هم ز وفاداری تو با خبر است

علقمه پُر شده از عطرِ گلِ یاس، بگو
مادرم بوده کنارت که حسین بی‌خبر است؟

به تو از فاصله‌ی یک قدمی تیر زدند
قدوبالایِ رَسا هم سببِ دردسر است

اصغر از هلهله‌کردن بدنش می‌لرزد
گر بداند که تو هستی، کمی آرام‌تر است

تیرباران که شدی یادِ حسن افتادم
دستت افتاده ز تن، فَرقِ تو شق‌القمر است

وعده‌ی ما به نوکِ نیزه به هر شهر و دیار
که به دنبالِ سرت خواهرمان رَه‌سپر است
«سعید خرازی»

سعید خرازی

گر نخیزی تو زجا کارِ حسین سخت‌تر است

۲۴ تیر ۰۳ ، ۲۱:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

من عهدِ تو سخت، سُست می‌دانستم

من عهدِ تو سخت، سُست می‌دانستم
بشکستنِ آن، درست می‌دانستم

این دشمنی ای دوست که با من ز جفا
آخر کردی، نخست می‌دانستم
«مِهسَتی گنجوی»

من عهدِ تو سخت سُست می‌دانستم

مِهسَتی گنجوی

۰۸ تیر ۰۳ ، ۱۱:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

به گردون ابرش از رحمت برآمد از دلِ دریا

به گردون ابرش از رحمت برآمد از دلِ دریا
که دریا شد از آن صحرا، که صحرا شد از آن دریا
 
زبان بگشود سوسن چون بشیر از مژده یوسف
زحسرت چشم نرگس همچنان یعقوب شد بینا
 
علیُ عالیُ اعلا ولیُ والیُ والا
وصی سید بَطْحا، به حکمش جمله مافیها
 
حدیثی خاطرم آید که می‌فرمود پیغمبر
به اصحابش شبِ معراج سِرِّ لیلةالاسرا
 
به طاق آسمان چهارمین دیدم من از رحمت
هزاران مسجدی اندر درون مسجدالاقصی
 
به هر مسجد هزاران طاق، بر هر طاق محرابی
به هر محراب صد منبر به هر منبر علی پیدا
 
زپیغمبر چو بشنیدند اصحاب این سخن، گفتند
که دیشب با علی بودیم جمله جمع در یک جا
 
تبسم کرد سلمان، این سخن گفتا به پیغمبر
به غیر از خود ندیدم هیچ‌کس در نزدِ آن مولا
 
اباذر گفت با سلمان، به روحِ پاک پیغمبر
نشسته بودم اندر خدمتش در گوشه‌ای تنها
 
به گوشِ فاطمه خورد این سخن، گفتا علی دیشب
که تا صبح از درونِ خانه بیرون پا ننهاد اصلا
 
که ناگه جبرئیل آمد، سلام آورد بر احمد
که ای مَسندنشینِ بارگاهِ قربِ أوْ اَدنیٰ
 
 اگر چه بر همه بر صورتی ظاهر شدم اما
ولیَّت از همه بُگذشت و با ما بود در بالا

«ابن سینا»

ابن سینا

به گردون ابرش از رحمت برآمد از دلِ دریا

۰۶ تیر ۰۳ ، ۱۱:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

بی‌رویِ تو خورشیدِ جهان‌سوز مباد

بی‌رویِ تو خورشیدِ جهان‌سوز مباد
هم بی‌تو چراغِ عالم‌افروز مباد

با وصلِ تو کس چو من بدآموز مباد
روزی که تو را نبینم آن روز مباد
«رودکی»

بی‌رویِ تو خورشیدِ جهان‌سوز مباد

رودکی

۲۹ خرداد ۰۳ ، ۰۸:۲۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

جایی که گذرگاه دل محزون است

جایی که گذرگاه دل محزون است
آن جا دو هزار نیزه بالا خون است

لیلی‌صفتان ز حالِ ما بی‌خبرند
مجنون داند که حال مجنون چون است
«رودکی»

جایی که گذرگاه دل محزون است

رودکی

۲۹ خرداد ۰۳ ، ۰۸:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

کیست تا کِشتیِ جان را بِبَرد سوی نجات؟

کیست تا کِشتیِ جان را بِبَرد سوی نجات؟
دست ما را برساند به دعای عرفات

موسی من! تو به دنبال کدامین خِضْری؟
گوشه‌ی چشمِ تو ابری‌ست، پر از آب حیات

خوش به حال شهدایی که نمردند هنوز
که دلی دارند بشکسته‌تر از پیرِ هرات

دردشان دردی‌ست از درد ابوالفضلِ علی
تشنه‌لب با تنِ پُر زخم، لبِ شطِ فُرات

نیست جز از جگرِ خونی‌شان این همه گُل
نیست جز از نَفَسِ زخمی‌شان این برکات

یا حسین‌بن‌علی عشق، دعای عرفه‌ست
عشق، آن عشق که بیرون بَرَدَم از ظلمات

پشتْ بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم
به منا با سر رفتی پیِ رَمْیِ جمرات

به مِنا رفتی و قنداقه‌ی توحید به دست
تا بری باشی از ملعبه‌ی لات و منات

 تو همه اصل و اصولی، تو همه فرع و فروع
تو همه حج و جهادی، تو همه صوم و صلات

ظاهر و باطن تو نیست به‌جز جلوه‌ی حق
که هم آیینِ صفاتی و هم آیینه‌ی ذات
 
مرحبا، آجرک‌الله، بزرگامردا
نیست در دست تو جز نسخه‌ی حاجات و برات
 
شعرِ ناقابلِ من چیست که نذر تو شود؟
جانِ ناقابلِ من چیست که گویم به فدات؟

تو کدامین غزلی؟ عطرِ کدامین ازلی؟
ازتوگفتن نتوانند چرا این کلمات؟

جبل‌الرحمه همین‌جاست، همین‌جا که تویی
پای این سفره که نور است و سلام و صلوات
«علی‌رضا قزوه»

علی‌رضا قزوه

کیست تا کِشتیِ جان را بِبَرد سوی نجات؟

۲۷ خرداد ۰۳ ، ۱۸:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
کمال‌گرام ‌

با منِ تنها غریبی، آشنای دیگران

با منِ تنها غریبی، آشنای دیگران
کاش من هم لحظه‌ای بودم به جای دیگران

از همان روزی که دستان مرا کردی رها
برگِ پاییزم که می‌افتم به پای دیگران

در نگاهِ مردمِ دنیا اسیری ساده‌ام
در خیالِ خام خود فرمان‌روای دیگران

عاشقی یک‌سان اگر با کفر باشد کافرم
یا خدایم فرق دارد با خدای دیگران

زخم‌های کهنه‌ام تنها نه از لطف تو است
دست‌رنجِ روزگار است و دعای دیگران
«سجاد سامانی»

با منِ تنها غریبی آشنای دیگران

سجاد سامانی

۲۷ خرداد ۰۳ ، ۱۶:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
کمال‌گرام ‌