کمال‌گرام

متمایل به کمال

۶۵ مطلب با موضوع «شاعران :: دیگران» ثبت شده است

گفتند برو عمر سفر کوتاه است

گفتند برو عمر سفر کوتاه است
چون می‌روم و نمی‌رسم جان‌کاه است

از او تا من فاصله یک گام اما
از من تا او هزار فرسخ راه است
«هادی سعیدی کیاسری»

هادی سعیدی کیاسری

گفتند برو عمر سفر کوتاه است

۲۲ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

جانی که اسیر زندگی در تن ماست

جانی که اسیر زندگی در تن ماست
بی‌چهره و بی‌چگونه من ماست

این یک دو نفس گیروگفتاری نیز
جان‌کندن، جان‌کندن، جان‌کندن ماست
«هادی سعیدی کیاسری»

جانی که اسیر زندگی در تن ماست

هادی سعیدی کیاسری

۲۲ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

تفسیر گل از نگاه آهو در باغ

تفسیر گل از نگاه آهو در باغ
شعری به زبان عطر شب‌بو در باغ

مهتابی، من، ماه، شب شهریور
لیمو لیمو چراغ جادو در باغ
«هادی سعیدی کیاسری»
 

تفسیر گل از نگاه آهو در باغ

هادی سعیدی کیاسری

۲۲ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

شعری در لب‌های کسی زندانی‌ست

شعری در لب‌های کسی زندانی‌ست
شوری در نای و نفسی زندانی‌ست

سیمرغی در قاب قفس بال‌افشان
قافی در بال مگسی زندانی‌ست
«هادی سعیدی کیاسری»

شعری در لب‌های کسی زندانی‌ست

هادی سعیدی کیاسری

۲۲ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

در شهر شما گم است تنهایی من

در شهر شما گم است تنهایی من
بازیچه‌ی مردم است تنهایی من

من خود او را نمی‌شناسم شاید
اشک است، تبسم است، تنهایی من
«هادی سعیدی کیاسری»

در شهر شما گم است تنهایی من

هادی سعیدی کیاسری

۲۲ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

هستی جز شش جهت پریشانی نیست

هستی جز شش جهت پریشانی نیست
جمعیت در بساط حیرانی نیست

از لوح جبین رستگاران خواندیم
دین کار دل است کار پیشانی نیست
«هادی سعیدی کیاسری»

هادی سعیدی کیاسری

هستی جز شش جهت پریشانی نیست

۲۲ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

رُخ پیش از آفتاب مکن عاری از نقاب

رُخ پیش از آفتاب مکن عاری از نقاب
ترسم نمازِ صبحِ جهانی قضا شود

بنشین که بی‌وقوعِ قیامت ز قامتت
روزی هزار بار قیامت به پا شود

ای مَرحَب افکنی که فضای نُه آسمان
بر دستت از خدایْ پر از مرحبا شود

چون دستِ ذوالفقار برآری به عزمِ رزم
دستِ بقا ز مِرفقِ هستی جدا شود

گر پرتو ضمیر تو تابد بر آسمان
نبود عجب که مهر ز خجلت سها شود

پیچند رخ به مِقنعه مردان روزگار
در صورتی که ترجمه‌ی لافتا شود

بنشین و از محیطِ قیامت ندارْ بیم
در زورقی که شیر خدا ناخدا شود
«شباب شوشتری»
 

امیرالمؤمنین (ع)

رُخ پیش از آفتاب مکن عاری از نقاب

شباب شوشتری

۱۹ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

از علی و آل او جو درد عشق

از علی و آل او جو درد عشق
جفت‌شش آورده حق در نردِ عشق
«احمد عزیزی»

احمد عزیزی

از علی و آل او جو درد عشق

امیرالمؤمنین (ع)

۱۷ فروردين ۰۳ ، ۲۱:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

به سمت زیستنی که به جبر محدود است

به سمت زیستنی که به جبر محدود است
به سمت حق حیاتی که بود و نابود است

به سمت عُمر که هرطور بگذرد ضرر است
به سمت مرگ که هر وقت می‌رسد زود است

به هر طرف برود شعر راه او بسته است
که جاده در دل کوه است و شب مه‌آلود است

نه این‌که باد نیاید، غمی نمی‌گذرد
که آه سینه‌ی آتش‌گرفتگان دود است

نه این‌که من فقط این‌گونه زار می‌گریم
کجای حال تو ای ابر رو به بهبود است

چقدر کوه از این‌که نشسته خوش‌حال است
چقدر باد از این‌که دویده خوش‌نود است

مگر که عشق بیاید به کار این بازار
مگر که عشق که حتی زیان او سود است
«فاطمه هاوشکی»

به سمت زیستنی که به جبر محدود است

فاطمه هاوشکی

۱۳ فروردين ۰۳ ، ۲۱:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌

شب که شد تاری بیاور، یک بغل آواز هم

شب که شد تاری بیاور، یک بغل آواز هم 
شور تحریر بنان را، پنجه‌ی شهناز هم

شب که سُکرِ تمنای تو بیرون می‌زند
از خُمِ سربسته و از شیشه‌های باز هم

شب که شد آوازی از دیوان شمس و دین خوش است
دست و پا یاری کند رقصی شلنگ‌انداز هم

باید امشب از حصار تنگ تهران وارهیم
تشنه‌ی قونیه باشیم، نشئه‌ی شیراز هم

تا سحر مشغول باشیم با معمایی لطیف
ممکن است آیا که با من لطف دارد، ناز هم؟

روزهای آخر اسفند مستم کرده است
گرچه من عاقل نبودم از همان آغاز هم

خواستم یک لحظه از یاد تو بگریزم ولی
نام تو تکرار می‌شد در صدای ساز هم

صبح آمد باید از یاد تو برخیزم، ببخش
آفتاب آمد تو را از من بگیرد، باز هم
«آرش شفاعی»

آرش شفاعی

شب که شد تاری بیاور یک بغل آواز هم

۱۳ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کمال‌گرام ‌