چه گویم من که نامت در دهانم قند حل کردهست
همان نامی که وزن آن کلامم را غزل کردهست
چه گویم؟ کیستی؟ که کیمیای گوشهی چشمت
بدیهای مرا یکجا به خوبیها بدل کردهست
خبر دارد یتیم کوفه که آغوشِ گرمِ تو
چه شبهایی خدا را بین نخلستان بغل کردهست
اذان تفسیر این جملهست اینکه عاشقتبودن
نمازِ بیمبالاتِ مرا خیرالعمل کردهست
تو با یک ضربهی شمشیر در خندق چه کردی که
خدا آن ضربه را زیباترین ضربالمثل کردهست
علیجان زندگی یعنی همین شوق تماشایت
همین که مرگ را در جانم اهلی من عسل کردهست
«محمد رسولی»